به گزارش خبرنگار ایکنا، کمیسیون مدیریت اسلامیِ
هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، امروز دوشنبه 29 آبانماه در دانشکده مدیریت
دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.
حسین عرب اسدی؛ معاون سرمایه انسانی سازمان اداری و استخدامی کشور، در این کمیسیون با موضوع «مدیریت اسلامی در اداره امور عمومی، چالشها و دیدگاهها» به سخنرانی پرداخت که در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید؛
ابتدا لازم است توصیفی از موقعیتی داشته باشم که ما در آن قرار داریم. مدیریت اسلامی را هر چیزی تعریف کنیم بنده با برخی مولفهها با آن ارتباط برقرار میکنم از جمله اینکه برای رزق مادی کارکنان دولت یعنی حقوق و مزایای آنان برنامهریزی، مداخله و تصمیمگیری کنیم. حال چند سؤال وجود دارد از جمله اینکه نظریه مبنای بهرهمندی از بیتالمال چیست؟ حقوق و مزایای کارکنان دولت از محل درآمدهای نفتی تأمین میشود و نفت جزیی از انفال محسوب میشود پس سؤال وجود دارد که با چه مجوزی آن را به عنوان حقوق پرداخت میکنیم؟ از سوی دیگر وقتی قرار است حقوق و دستمزدها بالا برود باید مبنایی برای آن وجود داشته باشد. چه کسی اجازه داده است حقوقها بالا برود بدون اینکه خدمت به مردم تغییر پیدا کند؟
لوازم موفقیت مدیریت اسلامی
چند سال قبل در سازمان بازرسی کشور گفتیم که باید نظامِ جبرانِ خدمت را طراحی کنیم و به این نتیجه رسیدیم که گاهی اوقات شکاف پرداخت دستمزدها وجود دارد و در این صورت باید دستمزدها افزایش پیدا کند تا عدالت محقق شود اما تعریف از عدالت چیست؟ آیا ما در نظام اسلامی حق داریم بگوییم کسانیکه دستمزد بالاتری میگیرند حقوقشان کم شود تا حقوق همه کارکنان برابر باشد؟ واقعیت این است اینکه یک تصمیم به نفع کشور باشد یک بحث و اینکه مبنای تئوریک آن چیست بحث دیگری است.
این نکات را بیان کردم که در جریان باشید مدیریت کشور، هر روز با چنین مسائلی رو به رو است. اگر مدیریت اسلامی میخواهد به شکل تخیل مأبانه اقدام کند به نتیجهای نمیرسد بلکه باید وارد میدانِ جنگِ ارزشها شود و دیگران را قانع کند که مدلهای اسلامی بهتر هستند در غیر اینصورت آنچه تولید شده به هیچ دردی نمیخورد بنابراین امیدواریم برگزاری چنین کمیسیونهایی باعث شود که نتایج بهتری در زمینه مدیریت اسلامی حاصل شود و بتوان کارهای اداره کشور را پیش برد.
چالشهای مدیریت اسلامی
با احترامی که برای اساتید قائل هستیم باید بگویم بیخاصیتتر از جمله «اداره امور عمومی» در تعریف مدیریت سراغ ندارم. اصلاً بخش عمومی معنایی خنثی دارد. تلقی ما از مدیریت اسلامی این است که این شکل از مدیریت، چیزی تولید کرده و در اختیار ما قرار دهد؟ بنده معتقدم باید مدیریت اسلامی به نرمافزار تبدیل شود و نرم افزار هم به معنای مادی آن همانند نرمافزار موبایل مد نظر است. نکته اینکه سامانهها، ترکیبی از چند نرم افزار هستند لذا ما برای مدیریت کشور نیازمند سامانهایم که در شرایط کنونی فاقد آن هستیم. منظور این است که بستری فراهم کنیم که هر کاری در درون آن بستر انجام دهیم باعث بهبود وضعیت کشور شود.
مدیریت، نرم افزارِ رشد کشور است لذا بنده معقتدم که ما به یک نرمافزار رشد جمعی نیاز داریم و این به معنای اداره عمومی است چون رشد اساساً یک مقوله جمعی است و ما انسانها همگی مدنی بالطبع هستیم. بنابراین تقاضایم این است که به مفاهیم، از دید خواستههای جامعه نگاه کنیم نه از دیدگاه اندیشمندان غربی. نکته دیگری که باید اشاره کنم چالشهایی است که در مدیریت اسلامی از منظر روشی با آنها مواجهیم. بنده چند چالش در این زمینه احصا کردهام که لازم است به آنها اشاره کنم.
چالش اول مسئله شناسی عمیق یا تفقهی است. آیا من میتوانم بدون مسئلهشناسی عمیق بگویم دین چه چیزی را بیان میکند؟ جواب منفی است و این یکی از چالشهای روشی است بدین معنا که روشِ پرداختن به مدیریت اسلامی دچار ضعف شده است. یکبار از یکی از شاگردانم پرسیدم که بانک چیست؟ وی گفت بسیار مفصل است که بنده گفتم اگر اینقدر مفصل است که اساسا نمیتوانیم سراغ آن برویم، به همین دلیل بنده معقتدم باید دانشجو را به عرصه میدانی بفرستیم تا پدیدهها را از نزدیک مشاهده کرده و اصلیترین و عمیقترین اتفاقات را درک کنند. برای مثال یکبار دانشجویان را که از شهرهای مختلف هم بودند به متروی تهران، آسایشگاه معلولان و جانبازان جماران و همچنین زندان تهران فرستادم و از آنها درخواست کردم دیدگاههایشان را بیان کنند که آنها بعد از بازگشت گفتند بهتر است جای زندان و آسایشگاه عوض شود چون زندان بسیار تمیز و آسایشگاه بسیار نامرتب بود. این نشان میدهد که در هر موقعیتی که قرار بگیریم دیدگاه ما عوض میشود.
ضعف در الگوسازی
چالش دیگر ما موضوع شناسی عمیق و تفقهی است که میتوانیم آن را مأموریت شناسی بنامیم. اساساً مأموریت مدرسه و مسجد چیست؟ ما حتی وزارتخانههایی داریم که بحثمان بر سر این است که مأموریت این وزارتخانه چیست؟ لذا تا موضوعشناسی درستی از وظایف و ماموریتهای هر نهادی نداشته باشیم در زمینه مدیریت با چالش مواجه خواهیم بود. چالش سوم، نرمافزار شناسی است یعنی به خوبی نمیدانیم مکانیزم عملِ سازهها در کشور چگونه است و تا وقتی این مکانیزمها را به خوبی نشناسیم نمیتوانیم مدیریت درستی داشته باشیم. چالش چهارم، سیره شناسی است بدین معنی اگر میخواهیم مدیریت اسلامی داشته باشیم باید در جریان باشیم که مدیریت اسلامی، نرمافزاری است که معصوم(ع) بر اساس آن جامعه را اداره کرده است و اسم آن را سیره میگذاریم. نکته مهم این است که باید روش ما برای استنباط سیره، دقیق و درست باشد.
چالش دیگر ما الگوسازی و نمونهسازی است. واقعیت این است که یک جا سراغ نداریم که مدیریت اسلامی اجرایی شده باشد و بعد آن را تکثیر کنیم. یکبار به چین رفتیم و متوجه شدیم روستایی را طی دو سال کوبیده و از نو ساختهاند اما ما بعد از چهل سال که از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد هنوز نتوانستهایم الگویی برای مدیریت اسلامی ارائه دهیم. چالش دیگر ما در زمینه نظامسازی است. رهبر معظم انقلاب فرمودند اگر هنوز دولت اسلامی را نتوانستهایم ایجاد کنیم به این علت است که نظامسازی درستی نداشتهایم. اکنون غربیها در کشور ما قدرت ندارند اما برخی مدیران ما از مدیریت آنها دفاع میکنند و علت این مسئله این است که غربیها نظامسازی درستی داشتهاند.
به عنوان نتیجه بحث باید بگویم که اگر یک مدیر در میدان حضور دارد قاعدتاً باید از عهده این چالشها برآمده باشد اما بر نیامده است. حال سؤال این است که پس چه باید بکند؟ در این شرایط یک مدیر، مجبور به التقاط میشود در حالیکه عالِم مدیریت اسلامی باید عاملِ مدیریت اسلامی باشد و این رابطه دو طرفه است و اگر چنین رابطهای وجود نداشته باشد آنگاه اساساً مدیریت اسلامی متولد هم نخواهد شد.
انتهای پیام